11 سایت برتر برای دانلود رایگان کتابها و منابع فارسی را معرفی کنیم که با کاوش در آنها میتوانید منابع فارسی خوبی برای مطالعه پیدا کنید. همهی این سایتها دارای طبقهبندی موضوعی بوده و برخی قابلیت جستجو در متن یا عنوان منابع را نیز دارند.
ابوجعفر طبري در تاريخ خود روايت كرده كه چون جناب سيدالشهداء عليه السلام شهيد شد و اهلبيتش را اسير كردند و به كوفه نزد ابن زياد (لعين) آوردند ايشان را در حبس نمود در اوقاتي كه در محبس بود، روزي ديدند كه سنگي در زندان افتاد كه با او بسته بود كاغذي و در آن نوشته بود كه قاصدي در امر شما به شام رفته نزد يزيد بن معاويه (عليهمااللعنه و الهاويه) در فلان روز، و او فلان روز به آنجا ميرسد و فلان روز مراجعت خواهد كرد. پس هرگاه صداي تكبير شنيدند بدانيد كه امر قتل شما آمده و به يقين شما كشته خواهيد شد، و اگر صداي تكبير نشنيدند پس امان براي شما آمده انشاءالله. پس دو يا سه روز پيش از آمدن قاصد باز سنگي در زندان افتاد كه با او بسته بود كتابي و تيغي و در آن كتاب نوشته كه وصيت كنيد و اگر عهدي و سفارشي و حاجتي به كسي داريد به عمل آوريد تا فرصت داريد كه قاصد در باب شما فلان روز خواهد آمد. پس قاصد آمد و تكبير شنيده نشد و كاغذ از يزيد آمد كه اسيران را به نزد من بفرست، چون اين نامه بابن زياد رسيد آن ملعون مخفربن ثعلبه عائذي را طلبيد كه حامل سرهاي مقدس او بوده باشد با شمر بن ذي الجوشن (عليه اللعنه) و به روايت شيخ مفيد سر حضرت را با ساير سرها به حربن قيس داد و ابوبردةازدي و طارق بن ابي ظبيان را با جماعتي از لشكر كوفه همراه زحر نمود.
بالجمله بعد از فرستادن سرها تهيه سفر اهلبيت را نمود و امر كرد تا سيد سجاد عليه السلام را در غل و زنجير نمودند و مخدرات سرادق عصمت را به روش اسيران بر شترها سوار كردند و مخفر بن ثعلبه را با شمر (عليهمااللعنه) برايشان گماشت و گفت عجلت كنيد و خويشتن را به زحربن قيس رسانيد، پس ايشان در طي راه سرعت كردند و به زحر بن قيس پيوسته شدند.
مقريزدي در خطط و آثار گفته كه زنان و صبيان را روانه كرد و گردن و دستهاي علي بن الحسين عليه السلام را در غل كرد و سوار كردند ايشان را بر اقتاب.
در كامل بهائي است كه امام و اهل البيت به چهارپايان خود به شام رفتند زيرا كه مالها را غارت كرده بودند اما چهارپايان با ايشان گذارده بودند، و هم فرموده كه شمر بن ذي الجوشن (ملعون) و مخفر بن ثعلبه (لعين) را بر سر ايشان مسلط كرد و غل گران بر گردن امام زين العابدين عليه السلام نهاد چنانكه دستهاي مباركش بر گردن بسته بود. امام در راه به حمد و ثناي خدا و تلاوت قرآن و استغفار مشغول بود و هرگز با هيچكس سخن نگفت الا با عورات اهل البيت عليهم السلام انتهي.
بالجمله آن منافقان سرهاي شهدا را بر نيزه كرده و در پيش روي اهلبيت رسول خدا (ص) ميكشيدند و ايشان را شهر به شهر و منزل به منزل با تمام شماتت و ذلت كوچ ميدادند و بهر قريه و قبيله ميبردند تا شيعيان علي (ع) پند گيرند و از خلافت آل علي (ع) مايوس گردند و دل بر طاعت يزيد (ملعون) بندند، و اگر هر يك از زنان و كودكان بر كشتگان ميگريستند نيزهداراني كه برايشان احاطه كرده بودند كعب نيزه بر سر ايشان ميزدند و آن بيكسان ستمديده را ميآزردند تا ايشان را بدمشق رسانيدند.
چنانچه سيد بن طاوس ره در كتاب اقبال نقلاً عن كتاب مصابيح النور از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده كه پدرم حضرت باقر عليه السلام فرمود كه پرسيدم از پدرم حضرت علي بن الحسين عليه السلام از بردن او را به نزد يزيد، فرمود سوار كردند مرا بر شتري كه لنگ بود بدون روپوشي و جهازي و سر حضرت سيدالشهداء عليه السلام بر نيزة بلندي بود و زنان ما پشت سر من بودند بر استران پالاندار وَالْفارِطَهُ خَلْفَنا وَ حَوْلَنا.
فارطه يعني آن جماعتي كه از قوم پيش پيش ميروند كه اسباب آب خود را درست كنند، يا آنكه مراد آن جماعتي است كه از حد درگذشتند در ظلم و ستم و بهر معني باشد يعني اين نحو مردم پشت سر ما و گرد ما بودند با نيزهها، هرگاه يكي از ما چشمش ميگريست سر او را به نيزه ميكوبيدند تا آنگاه كه وارد دمشق شديم، و چون داخل آن بلده شديم فرياد كرد فرياد كنندهاي كه يا اهل الشّام هُولاء سَبايا اَهْلِ الْبَيْتِ الْمَلعُون (نَعُوذُ بِاللهِ).
و از تِبْرِ مذاب و غيره نقل شده: عادت كفاري كه همراه سرها و اسيران بودند اين بود كه در همه منازل سر مقدس را از صندوق بيرون ميآوردند و بر نيزها ميزدند و حمل ميكردند و در اكثر منازل مشغول شرب خمر ميبودند و در جمله از آنها بود: مخفر بن ثعلبه و زحر بن قيس و شمر و خولي و ديگران لَعَنَهُمُ اللهُ جَميعاً.
مؤلف گويد كه: ارباب مقاتل معروفه معتمده ترتيب منازل و مسافرت اهلبيت عليهم السلام را از كوفه به شام مرتب نقل نكردهاند الا وقايع بعضي منازل را ولكن مفردات وقايع در كتب معتبره مضبوطست.
و در كتاب منسوب بابي مخنف اسامي منازل را نامبرده و گفته كه سرها و اهلبيت عليهم السلام را از شرقي حَصّاصه بردند و عبور دادند ايشان را به تكريت پس از طريق بريه عبور دادند ايشان را بر اعمي پس از آن بر دير اَعور پس از آن بر صليتا و بعد به وادي نخله و در اين منزل صداهاي زنهاي جنيه را شنيدند كه نوحه ميخواندند و مرثيه ميگفتند براي حسين عليه السلام، پس از وادي نخله از طريق ارمينا رفتند و سير كردند تا رسيدند به لبا و اهل آنجا از شهر بيرون شدند و گريه و زاري كردند و بر امام حسين و پدرش و جدش صلوات الله عليهم صلوات فرستادند و از قتلة آن حضرت برائت جستند و لشكر را از آنجا بيرون كردند، پس عبور كردند به كَحيلْ و از آنجا بجُهَنْيَه و از جُهَنيهَ به عامل موصل نوشتند كه ما را استقبال كن همانا سر حسين با ما است. عامل موصل امر كرد كه شهر را زينت بستند و خود با مردم بسيار تا شش ميل به استقبال ايشان رفت، بعضي گفتند مگر چه خبر است؟ گفتند سر خارجي ميآورند به نزد يزيد (ملعون) برند، مردي گفت اي قوم سر خارجي نيست بلكه سر حسين بن علي (عليهما السلام) است همين كه مردم چنين فهميدند چهارهزار نفر از قبيلة اوس و خزرج مهيا شدند كه با لشكر جنگ كنند و سر مبارك را بگيرند و دفن كنند، لشكر يزيد كه چنين دانستند داخل موصل نشدند و از تل اعفر عبور كردند پس به جبل سنجار رفتند و از آنجا به نصيبين وارد شدند و از آنجا به عين الورده و از آنجا به دعوات رفتند و پيش از ورود كاغذي به عامل دعوات نوشتند كه ايشان را استقبال كند، عامل آنجا ايشان را استقبال كرد و به عزت تمام داخل شهر شدند و سر مبارك را از ظهر تا به عصر در رجبه نصب كرده بودند، و اهل آنجا دو طايفه شدند يكي طايفه خوشحالي ميكردند و طايفه ديگر گريه ميكردند و زاري مينمودند. پس آن شب را لشكر يزيد (عليهم اللعنه) به شرب خمر پرداختند روز ديگر حركت كردند و به جانب قنسرين رفتند،اهل آنجا به ايشان راه ندادند و از ايشان تبري جستند و آنها را هدف لعن و سنگ ساختند. لاجرم از آنجا حركت كردند و به مَعره النعمان رفتند و اهل آنجا ايشان را راه دادند و طعام و شراب براي ايشان حاضر كردند، يك روز در آنجا بماندند و به شيزر رفتند و اهل آنجا ايشان را راه ندادند، پس از آنجا به كفر طاب رفتند واهل آنجا نيز به ايشان راه نداد و عطش بر لشكر يزيد غلبه كرده بود و هر چه خولي (لعين) التماس كرد كه ما را آب دهيد گفتند يك قطره آب به شما نميچشانيم هم چنانكه حسين و اصحابش را (عليهم السلام) لب تشنه شهيد كردند. پس از آنجا رفتند به سيبور جمعي از اهل آنجا به حمايت اهل بيت عليهم السلام با آن كافران مقاتله كردند جناب ام كلثوم در حق آن بلده دعا فرمود كه آب ايشان گوارا و رخ اجناسشان ارزان باشد و دست ظالمين از ايشان كوتاه باشد پس از آنجا به حماه رفتند اهل آنجا دروازهها را ببستند و ايشان را راه ندادند. پس از آنجا به حمص رفتند و از آنجا به بعلبك اهل بعلبك خوشحالي كردند و دف و ساز زدند جناب ام كلثوم بر ايشان نفرين نمود به عكس سبور، پس از آنجا به صومعه عبور كردند و از آنجا به شام رفتند.
اين مختصر چيزيست كه در كتاب منسوب بابي مخفف ره ضبط شده، و در اين كتاب و كامل بهائي و روضه الاحباب و روضه الشهداء و غير قضايا يا وقايع متعدده و كرامات بسيار از اهلبيت عليهم السلام و از آن سر مطهر در غالب اين منازل نقل شده، و چون نقل آنها به تفصيل منافي با اين مختصر است ما در اينجا چند قضيه قناعت كنيم اگرچه ابن شهر آشوب در مناقب فرموده:
وَ منْ مَناقِبِهِ ما ظَهَرَ مِنَ الْمَشاهِدِ الَّذي يُقالُ لَهُ مَشْهَدُ الرَّاْسِ مِنْ كَرْبَلاءِ اِلي عَسْقَلانِ وَ ما بَيْنَهُما وَ الْمُوصِلَ وَ نَصيبيْن وَ حَمْاَهِ وَ حِمْص وَ دَمِشْق وَ غَيْرِ ذالِكَ. و از اين عبارت معلوم ميشود كه در هر يك از وقايع و كرامات آن چيزي است كه در روضه الشهداء فاضل كاشفي مسطور است كه چون لشكر يزيد (عليهم اللعنه) نزديك موصل رسيدند و به آنجا اطلاع دادند اهل موصل راضي نشدند كه سرها و اهلبيت وارد شهر شوند در يك فرسخي براي آنها آذوقه و علوفه فرستادند و در آنجا منزل كردند و سر مقدس را بر روي سنگي نهادند قطرةخوني از حلقوم مقدس به آن سنگ رسيد و بعد از آن همه ساله در روز عاشورا خون تازه از آن سنگ ميآمد و مردم اطراف آنجا مجتمع ميشدند و اقامة تعزيه ميكردند و همچنين بود تا زمان عبدالملك مروان كه امر كرد آن سنگ را از جا كندند و پنهان نمودند و مردم در محل آن سنگ گنبدي بنا كردند و آنرا مشهد نقطه نام نهادند، و ديگر وقعه حران است كه در جمله از كتب و هم در كتاب سابق مسطور است كه چون سرهاي شهداء را با اسراء به شهر حران وارد كردند و مردم براي تماشا بيرون آمدند از شهر، يحيي نامي از يهودان مشاهده كرد كه سر مقدس لب او حركت ميكند نزديك آمد، شنيد كه اين آيت مبارك تلاوت ميفرمايد: وَسَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا اَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُون.
از اين مطلب تعجب كرد، داستان پرسيد براي وي نقل كردند. ترحمش گرفت عمامه خود را به خواتين علويات قسمت كرد و جامه خزي داشت با هزار درهم خدمت سيد سجاد عليه السلام داد، موكلين اسراء او را منع كردند او شمشير كشيد و پنج تن از ايشان بكشت تا او را كشتند بعد از آنكه اسلام آورد و تصديق حقيقت مذهب اسلام نمود و قبر او در دروازه حران است و معروف به قبر يحيي شهيد است و دعا نزد قبر او مستجابست. و نظير وقعه يحيي است وقعه زرير در عسقلان كه شهر را مزين ديد و چون شرح حال پرسيد و مطلع شد جامههائي براي حضرت علي بن الحسين و خواتين اهلبيت عليهم السلام آورد و موكلين او را مجروح كردند.
و هم از بعض كتب نقل شده كه چون به حماه آمدند اهل آنجا از اهلبيت عليهم السلام حمايت كردند، جناب ام كلثوم (ع) چون بر حمايت اهل حماه مطلع شد فرمود:
ما يُقالً لِهذِهِ الْمَدينَهِ قالُوا حَمْاهَ قالَتْ حَماها اللهُ مِنْ كُلّ ظالِم.
يعني آن مخدره پرسيد كه نام اين شهر چيست گفتند حماه، فرمود نگهدار خداوند او را از شر هر ستمكاري، و ديگر واقعه سقط جنين است كه در كنار حلب واقع شده.
حموي در معجم البلدان گفته است جوشن كوهي است در طرف غربي حلب كه از آنجا برداشته ميشود مس سرخ و آنجا معدن او است لكن آن معدن از كار افتاده از زماني كه عبور دادند از آنجا اسراي اهلبيت حسين بن علي عليهم السلام را زيرا كه در ميان آنها حسين را زوجهاي بود حامله، بچه خود را در آنجا سقط كرد. پس طلب كرد از عمله جات در آن كوه خبزي يا آبي؟ ايشان او را ناسزا گفتند و از آب و نان منع نمودند پس آن زن نفرين كرد بر ايشان پس تا به حال هر كه در آن معدن كار كند فائده و سودي ندهد و در قبله آن كوه مشهد آن سقط است و معروفست به مشهدالسّقط و مشهدالدّكه و آن سقط اسمش محسن بن حسين (ع) است.
مؤلف گويد كه : من به زيارت آن مشهد مشرف شدهام و به حلب نزديك است و در آنجا تعبير ميكنند از او به شيخ محسن به فتح حاء و تشديد سين مكسوره و عمارتي رفيع و مشهدي مبني بر سنگهاي بزرگ داشته لكن فعلاً خراب شده به جهت محاربهاي كه در حلب واقع شده. و صاحب نسمه السحر از ابن طي نقل كرده كه در تاريخ حلب گفته كه سيف الدوله تعمير كرد مشهدي را كه خارج حلب بود، به سبب آنكه شبي ديد نوري را در آن مكان هنگامي كه در يكي از مناظر خود در حلب بود، پس چون صبح شد سوار شد به آنجا رفت و امر كرد آنجا را حفر كردند پس يافت سنگي را كه بر آن نوشته بود كه اين محسن بن حسين بن علي بن ابيطالب است پس جمع كرد علويين و سادات را و از ايشان سوال كرد. بعضي از ايشان گفتند كه چون اهلبيت را اسير كردند ايام يزيد از حلب عبور ميدادند يكي از زنهاي امام حسين عليه السلام سقط كرد بچه خود را پس تعمير كرد سيف الدوله آنرا.
فقير گويد كه: در آن محل شريف قبرهاي شيعه واقع است، و مقبره ابن شهر آشوب و ابن منبر و سيد عالم فاضل ثقه جليل ابوالمكارم بن زهره در آنجا واقعست بلكه بني زهره كه بيتي شريف بودهاند در حلب تربت مشهوري در آنجا دارند.
ديگر واقعهايست كه در دير راهب اتفاق افتاده و اكثر مورخين و محدثين شيعه و سني در كتب خويش به اندك اتفاقي نقل كردهاند و حاصل جميع آنها آنست كه چون لشكر ابن زياد ملعون در كنار دير راهب منزل كردند سر حضرت حسين عليه السلام را در صندوق گذاشتند و موافق روايت قطب راوندي آن سر را بر نيزه كرده بودند و بر دور او نشسته حراست ميكردند، پاسي از شب را به شرب خمر مشغول گشتند و شادي ميكردند آنگاه خوان طعام بنهادند و به خورش و خوردني بپرداختند ناگاه ديدند دستي از ديوار دير بيرون شد و با قلمي از آهن اين شعر را بر ديوار دير با خون نوشت:
شَفاَْهَ جَدّهِ يَوْمَ الْحِسابِ
اَتَرْجُوا اُمَّهٌ قَتَلَتْ حُسَيْناً
يعني آيا اميد دارند امتي كه كشتند حسين (ع) را شفاعت جد او را در روز قيامت. آن جماعت سخت بترسيدند و بعضي برخاستند كه آن دست و قلم را بگيرند ناپديد شد، چون بازآمدند و بكار خود مشغول شدند ديگرباره آن دست با قلم ظاهر شد و اين شعر را نوشت:
وَ هُمْ يَوْمَ الْقيمَهِ فيِ الْعَذابِ
فَلاوَاللهِ لَيْسَ لَهُمْ شَفيعٌ
يعني به خدا قسم كه شفاعت كننده نخواهد بود قاتلان حسين عليه السلام را بلكه ايشان در قيامت در عذاب باشند، بازخواستند كه آن دست را بگيرند همچنان ناپديد شد چون باز به كار خود شدند ديگر باره بيرون شد و اين شعر را بنوشت:
وَ خالَفَ حُكْمُهُمْ حُكْمَ الْكِتابِ
وَ قَدْ قَتَلُوا الْحُسَيْنَ بِحُكْمِ جَوْرٍ
يعني چگونه ايشان را شفاعت كند پيغمبر (ص) و حال آنكه شهيد كردند فرزند عزيز او حسين (ع) را به حكم جور و مخالفت كرد حكم ايشان با حكم كتاب خداوند. آن طعام بر پاسبانان آن سر مطهر آن شب ناگوار افتاد و با تمام ترس و بيم بخفتند. نيم شب راهب را بانگي به گوش رسيد چون گوش فرا داشت همه ذكر تسبيح و تقديس الهي شنيد، برخاست و سر از دريچة دير بيرون كرد ديد از صندوقي كه در كنار ديوار دير نهادهاند نوري عظيم به جانب آسمان ساطع ميشود و از آسمان فرشتگان فوجي از پس فوج فرود آمدند و همي گفتند:
اَلسَّلامُ عَلًيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللهِ اَلَّسلام عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ صَلَواتُ وَ سَلامُهُ عَلَيْكَ.
راهب را از مشاهدة اين احوال تعجب آمد و جزعي شديد و فزعي هولناك او را گرفت ببود تا تاريكي شب برطرف شد و سفيده صبح دميد، پس از صومعه بيرون شد و به ميان لشكر آمد و پرسيد كه بزرگ لشكر كيست؟ گفتند خولي اصبحي (عليه اللعنه) است. به نزد خولي (لعين) آمد و پرسش نمود كه در اين صندوق چيست؟ گفت سر مرد خارجي (نعوذبالله) است و او را در اراضي عراق بيرون شد و عبيدالله بن زياد او را به قتل رسانيد گفت نامش چيست؟ گفت حسين بن علي بن ابيطالب (عليهماالسلام). گفت نام مادرش كيست؟ گفت فاطمه زهراء دختر محمد المصطفي (صلي الله عليه و آله) راهب گفت هلاك باشد شما را بر آنچه كرديد، همانا احبار و علماي ما راست گفتند كه ميگفتند هر وقت اين مرد كشته شود آسمان خون خواهد باريد و اين نيست جز در قتل پيغمبر و وصي پيغمبر. اكنون از شما خواهش ميكنم كه ساعتي اين سر را با من گذاريد آنگاه رد كنم، گفتند ما اين سر را بيرون نميآوريم مگر در نزد يزيد بن معاويه (عليه اللعنه) تا از وي جايزه بگيريم، راهب گفت جايزه تو چيست گفت بدرهاي كه ده هزار درهم داشته است، گفت اين مبلغ را نيز عطا كنم گفت حاضر كن. راهب همياني آورد كه حامل ده هزار درهم بود، پس خولي (ملعون) آن مبلغ را گرفت و صرافي كرده و در دو هميان كرد و سر هر دو را مهر نهاد و به خزانه دار خود سپرد و آن سر مطهر را تا يك ساعت به راهب سپرد. پس راهب آن سر مبارك را به صومعه خويش برد و با گلاب شست و با مشك و كافور خوشبو گردانيد و بر سجاده خويش گذاشت و بناليد و بگريست و به آن سر منور عرض كرد يا ابا عبدالله به خدا قسم كه بر من گران است كه در كربلا نبودم و جان خود را فداي تو نكردم، يا ابا عبدالله گاهي كه جدت را ملاقات كني شهادت بده كه من كلمه شهادت گفتم و در خدمت تو اسلام آوردم. پس گفت: اَشْهَدُ اَنْ لا اِله اِلاَّ اِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمّداً رَسُولُ اللهِ وَ اَشْهَدُ اَنَّ عَلِياً وَليُّ اللهِ. پس راهب سر مقدس را رد كرد و بعد از اين واقعه از صومعه بيرون شد و در كوهستان ميزيست و به عبادت و زهادت روزگاري به پاي برد تا از دنيا بيرون رفت.
پس لشكريان كوچ دادند و در نزديكي دمشق كه رسيدند از ترس آنكه مبادا يزيد (لعين) آن پولها را از ايشان بگيرد جمع شدند تا آن مبلغ را پخش كنند خولي (لعين) گفت تا آن دو هميان را آوردند چون خاتم برگرفت آن درهمها را سفال يافت و بر يك جانب هر يك نوشته بود: لا تَحْسَبَنَّ اللهَ غافِلاً عَمّا يَعْمَلُ الظّالِِمُونَ. و بر جانب ديگر مكتوب بود. وَ سَيَعْلَمُ الذينَ ظَلَمُو اَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ. خولي (لعين) گفت اين راز را پوشيده داريد و خود گفت: اِنّا لِلّهِ راجِعُونَ خَسِرَ الدُّنْيا وَالاخِرَهِ. يعني زيانكار دنيا و آخرت شدم .
عطشان
از القاب سید الشهدا که تشنه در کربلا به شهادت رسید . این تعبیر در روایات ، تواریخ و زیارتنامه ها درباره آن امام آمده است .
مظلوم
ستمدیده ؛ از لقب های سید الشهدا است که اغلب با نام او همراه است . ( یا حسین مظلوم ) . در زیارتنامه ها و احادیث ، تکیه بر روی این لقب ، ظالم بودن حکومت اموی و سپاهی که در کربلا آن حضرت را به شهادت رساند .
قتیل العبرات
کشته ی اشک ها ؛ شهیدی که هم نامش گریه آور است و هم اشک ریختن در سوگ او ثواب دارد و موجب احیای عاشورا است .
سید الشهدا
به معنی سرور و سالار شهیدان . حماسه و ایثار ابا عبدلله چنان بود که او را بر همه ی شهیدان برتری و سروری داد و شهدای کربلا را نیز بر دیگر شهیدان فضیلت بخشید و این سیادت و برتری در عرصه ی قیامت هم مشهود خواهد بود .
ثار الله
یعنی خون خدا . شدت همبستگی و پیوند سید الشهدا با خدا به نحوی است که شهادتش همچون ریخته شدن خونی از قبیله ی خدا می ماند که جز با انتقام گیری و خونخواهی اولیاء خدا تقاص نخواهد شد .
قتیل الله
کشته شده ای از قبیله ی خداوند که جز با انتقام گیری و خونخواهی اولیاء خدا تقاص نخواهد شد .
وتر الله
دارای معنی ثار الله و قتیل الله است .
خامس اصحاب کسا
پنجمین نفر از اصحاب کسا . رسول خدا بنا به دستور خداوند ، فاطمه ، علی ، حسن و حسین را جمع کرد و همه را در زیر عبایی قرار داد و آن ها را اهل بیت خود خواند .
وارث
وارث برنده ؛ وراثت حسین بن علی (ع) از انبیا و اوصیا برای آن است که خط جهاد در راه و مبارزه با باطل و ستم و طاغوت ، سرلوحه ی دعوت همه ی انبیا بوده است و کربلا تجلی این خط ممتد درگیری حق و باطل است .
موضع سرّالله
یکی دیگر از لقب های سید الشهدا (ع) که اشاره به این دارد که ایشان محل نگهداری راز های خداوند است .
لدلیل علی الله
حسین (ع) دلالت کننده بر وجود خداوند است .
مجاهد
یکی از لقب های سید الشهدا است که اشاره به کارزار کردن امام با کافران برای آزادی دارد .
شهید
شاهد ، شهادت دهنده ، همچنین به معنی کشته شدن در راه خدا و دین است که یکی از لقب های سید الشهداست .
رشید
خوش قد و قامت ، رستگار ، دلیر و شجاع . یکی دیگر از لقب ها سید الشهدا است .
غریب الغرباء
تنها و بی یاور ؛ چون امام حسین (ع) در کربلا بی یار و یاور بود و لشکر یزید او را بسیار آزار و اذیت کردند ، ایشان به غریب الغربا ، یعنی غریب ترین غریبان ملقب شده اند .
شاهد
گواه ، حاضر ، مرد خدای تعالی ؛ اثریست که مشاهده در قلب ایجاد می کند و آن مطابق است با حقیقت آنچه در صورت مشهود بر قلب ظاهر می شود . یکی دیگر از لقب ها سید الشهدا است .
حجت الله
حجت به معنای دلیل و برهان است و امام حسین (ع) برهان خداوند بر روی زمین است .
خازن الکتاب المسطور
خزانه دار قرآن ، یکی دیگر از لقب ها سید الشهدا است .
سفیر الله
فرستاده ی خداوند . یکی دیگر از لقب ها سید الشهدا ست .
عابد
عبادت کننده و یکی دیگر از لقب ها سید الشهدا . از نمونه های بارز اهمیت ایشان به عبادت ، می توان به برپا داشتن نماز ظهر عاشورا توسط ایشان اشاره کرد .
سید شباب اهل جنه
سرور جوانان بهشت . امام حسین (ع) به همراه برادرشان ، این لقب را از حضرت محمد (ص) دریافت کردند .
سفینه النجات
امام حسین (ع) به عنوان کشتی نجات آدمیان معرفی شده است که هر کس به آن پناه بیاورد در امان است .
امام
به معنی پیشوا ، شیعیان اثنی عشری به دوازده امام اعتقاد دارند که امام حسین (ع) سومین آن هاست .
مقتول
کشته شده ؛ یکی دیگر از لقب ها سید الشهداست .
زکی
پاکیزه ، پارسا ، یکی دیگر از لقب های سیدالشهدا است .
عبدالله
بنده خاص خدا را گویند ، شهیدی که عبد خداوند و مطیع اوامر الهی بود .
وصی الله
قضاء ، مقامی است که در آن نمی نشیند ، مگر وحی ، یعنی امام یا کسی که امام او را معین کرده باشد ، وحی الله به معنی تعیین شده از طرف خداوند است .
قتیل الکفره
شهید به دست کفر ، در زمانی که کفر بر حق و عدل حکومت می کند و امام حسین (ع) خود را ملزم بر قیام بر علیه کفر می داند .
ولی الله
ولی به معنی قرار گرفتن چیزی در کنار چیز دیگر است ، به نحوی که فاصله ای در کار نباشد ؛ یعنی اگر دو چیز آن چنان به هم متصل باشند که هیچ چیز دیگر در میان آن ها نباشد ، ماده ولی استعمال می شد ، این که در مورد قرب و نزدیکی به کار رفته است ، ولیالله ، به معنی قرب و نزدیکی معنوی به خداوند .
سبط پیامبر
سبط به معنی نواده است . از لقب های امام حسین (ع) ، سبط محمد النبی و سبط النبی است . امام حسین (ع ) سبط اصغر پیامبر و امام مجتبی (ع) سبط اکبر نامیده می شوند .
آل الله
مقصود از آل الله و خاندان خدا ، اهل بیت پیامبر (ص) اند . امام حسین (ع) خود و دودمان پیامبر را آل الله دانسته است ، آن جا که می فرماید ” نحنُ آل الله و وَرثَه رسوله “
ابوالشهداء
پدر شهیدان ، کنیه ای که بر شهیدان اطلاق می شود . از آن جا که امام حسین (ع) الهام بخش شهیدان راه حق بود و کربلا یش دانشگاه شهادت محسوب می شد و می شود ، به آن حضرت این عنوان را داده اند .
ابوالاحرار
حسین (ع) هم چنین لقب ابوالمجاهدین را دارد از آن جا که حسین (ع) الهام بخش احرار و آزادگان است و کربلایش محل رجوع آزادگان و شیفتگان طریق هدایت است .
ابوالمجاهدین
حسین (ع) هم چنین لقب ابوالمجاهدین را دارد از آن جا که حسین (ع) الهام بخش مجاهدین و شهدا است و کربلایش محل رجوع مجاهدین و شیفتگان طریق هدایت است .
خامس آل عبا
از لقب های سید الشهدا است که پنجمین نفر از ” اصحاب کسا ” است .
خون خدا
لقب سید الشهدا (ع) است و به معنی ثارالله می باشد .
سلطان کربلا
از القاب سید الشهدا است به معنی بزرگ شهید کربلا
وترالموتور
یکی از القاب سیدالشهداء (ع) تنهایی اوست .
سریع العبره
یکی از القاب امام حسین (ع) به معنی این است که یادش به سرعت اشک ها را جاری می سازد.
قتیل اشقیاء
یکی از القاب حسین بن (ع) است . او که از خاندان خداوندی برابر دست شقی ترین مردمان به شهادت رسید و این لقب را گرفته است .
اعظم الله اجورنا بمصابنا الحسین
روز یازدهم محرم
بدانکه چون روز عاشورا عمر سعد از کار قتل امام حسین فارغ شد سر مبارک آنحضرت را به خولى و حمید بن مسلم سپرد و در همان روز عاشورا ایشان را بنزد ابن زیاد روانه کرد و بقیه سرها را نیز در میان قبائل پخش کرد تا بنزد ابن زیاد برند و بسوى او تقرب جویند .
خولى بتعجیل تمام حرکت کرد ، شب یازدهم بکوفه وارد شد ، چون در آن وقت شب ، ممکن نبود ملاقات پسر زیاد ، لاجرم بخانه خود رفت و سر پسر پیغمبر را در زیر اجانه جاى داد .
از آنطرف عمر سعد شب یازدهم را در کربلا بماند و روز یازدهم تا وقت زوال نیز در کربلا اقامت کرد و بر کشتگان سپاه خویش نماز گذاشت و همگى را بخاک سپرد و چون روز از نیمه بگذشت ، امر کرد که دختران پیغمبر را بر شتران بى وطا ، سوار کردند و ایشان را چون اسیران ترک و روم روان داشتند . چون ایشان را بقتلگاه عبور دادند زنها را که نظر بر جسد امام حسین و کشتگان افتاد ، لطمه بر صورت زدند و صدا بصیحه و ندبه بر داشتند .
چه بر مقتل رسیدند آن اسیران
بهم پیوست نیسان و حزیران
یکى مویه کنان گشتى بفرزند
یکى شد موکنان بر سوک فرزند
یکى از خون بصورت غازه میکرد
یکى داغ على را تازه مى کرد
بسوک گلرخان سرو قامت
بپا کردند غوغاى قیامت
نظر افکند چون دخت پیمبر
بنور دیده ساقى کوثر
بنا گه نعره هذا اخى زد
بجان خلد نار دوزخى زد
در حدیث معتبر کامل الزیاره است که حضرت سید سجاد به زائده فرمود : همانا چون روز عاشورا رسید بما آنچه رسید از دواهى و مصیبات عظیمه و کشته گردید پدرم و کسانیکه با او بودند از اولاد و برادران و سایر اهل بیت او . پس حرم محترم و زنام مکرم آنحضرت را بر شتران سوار کردند براى رفتن بجانب کوفه . پس من نظر کردم بسوى پدر و سایر اهل بیت او که در خاک و خون آغشته گشته و بدنهاى طاهره ایشان بر روى زمین است و کسى متوجه دفن ایشان نشده ، سخت بر من گران آمد و سینه من تنگى گرفت و حالتى مرا عارض شد که همى خواست جان از تن من پرواز کند . عمه ام - زینب کبرى - چون مرا بدین حال دید ، پرسید : این چه حالت است که در تو مى بینم اى یادگار جد و پدر و برادر من ! مى نگرم ترا که مى خواهى جان تسلیم کنى . گفتم : اى عمه ! چگونه جزع نکنم و اضطراب نداشته باشم و حال آنکه مى بینم سید و آقاى خود و برادران و عمو ها و عموزادگان و اهل و عشیرت خود را که آغشته بخون در این بیابان افتاده اند و تن ایشان عریان و بى کفن است و هیچکس بر دفن ایشان نمى پردازد و بشرى متوجه ایشان نمى گردد ، گویا ایشان را مسلمان نمی دانند .
عمه ام گفت : از آنچه مى بینى دلگران مباش و جزع مکن . بخدا قسم که این عهدى بود از رسول خدا بسوى جد و پدر و عم تو صلوات الله علیهم اجمعین و رسول خدا مصائب هر یک را بایشان خبر داد و بتحقیق که حق تعالى در این امت پیمان گرفته از جماعتى که فراعنه ارض ایشان را نمى شناسد لکن در نزد اهل آسمان ها معروفند که ایشان این اعضاى متفرقه و جسد هاى در خون طپیده را جمع کنند و دفن نمایند و در ارض طف بر قبر پدرت سید الشهداء علامتى نصب کنند که اثر آن هرگز بر طرف نشود و بمرور ایام و لیالى محو و مطموس نگردد و هر چند که سلاطین کفره و اعوان ظلمه در محو آثار آن سعى و کوشش نمایند ظهورش زیاده گردد و رفعت و علوش بالاتر خواهد گرفت و بقیه این حدیث از جاى دیگر اخذ شود .
در روز هفتم محرم آب به روي سپاه امام حسين(ع) بسته شد و آرام آرام زمان به هرچه بيشتر نمايانگر شدن جلوههاي ايثارگري در صحراي كربلا نزديك ميشد.
به گزارش ايسنا، رخدادهاي هفتم محرم الحرام سال ۶۱ ه- ق در صحراي كربلا ميآيد:
۱. ملاقات امام حسين(ع) با ابن سعد
در شب هفتم امام حسين(ع) با عمر سعد ملعون ملاقات و گفتگو كردند. “خولي بن يزيد” اصبحي چون عداوت شديدي با امام (ع) داشت ماجرا را به ابن زياد گزارش داد و نامهاي براي عمر سعد نوشت و او را از اين ملاقاتها بر حذر داشت و دستور منع آب را صادر كرد.
۲. منع آب از امام حسين(ع)
در اين روز آب را بر اهل سپاه سيد الشهدا (ع) بستند، چه اينكه نامه ابن زياد بدين مضمون رسيد كه:
“نگذاريد حتي يك قطره آب هم به آنها برسد”
بدين ترتيب “عمرو بن حجاج زبيدي” با تعداد بسياري تيرانداز مامور منع آب فرات شدند، كه به هيچ وجه آبي به خيمهگاه پسر پيامبر(ص) برده نشود.
منبع:
- تقويم شيعه، عبدالحسين نيشابوري،