قدرشناسان، حال، گذشته و آينده بسيار كم هستند، خداوند اين آيه را براى هميشه نازل كرده است.
«وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ»
قدر شناسان كم هستند، حتى كسانى كه ادعاى ديندارى مىكنند.
اگر قدر شناسان زياد بودند، امام عصر ظهور كرده بود، در همه كشور ما صبحهاى جمعه دعاى ندبه است، در همه شهرها با جمعيتهايى كه گاهى جا نمىشود و در بيابان فرش مىاندازند؛ يعنى اين مجموعه ندبه خوانهاى ايران، عراق، شيعيان افغان، پاكستان و اروپا، سيصد و سيزده نفر صالح واقعى پيدا نمىشود؟ خير. چرا ايشان نمى آيد؟ زيرا خدا به او گفته در زمين تأمين جانى ندارى. مانند پدران خود كشته مىشوى. مگر يازده امام قبلى را نكشتند؟
شبى كه خدا به او تأمين جانى دهد، متوجه مىشود كه لحظه ظهورش است، در همه جمعيتها و كسانى كه ادعاى ديندارى دارند اكثرشان را كه ارزيابى مىكنيد متوجه مىشويد كه بىدين هستند.
«وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ»
در شهرى بودم كه در داشتن موقوفات، سومين شهر كشور است، اول مشهد و بعد شيراز و بعد، آن شهر است. مدير اوقاف، آن سالى كه من آنجا منبر مىرفتم، مدير مؤمن، مطمئن، توانمند كه مورد تأييد همه بود؛ يعنى عالمان و مردم آن شهر، او را قبول داشتند، انسان بزرگوارى بود. مىگفت: موقوفات اين شهر حدوداً به سيصد، چهارصد سال قبل بر مىگردد. مىگفت: زمانى كه به اين شهر آمدم، اول همه موقوفات اين شهر را شناسايى كردم، درآمد اين موقوفات را ارزيابى كردم، ديدم امسال كه سال اول مسؤليت من است، درآمد آن بسيار كم است؛ يعنى كسانى كه موقوفات را اجاره كرده بودند، اجاره سى سال قبل را مىدادند اين زد و بندها بين مدعيان آن شهر بود، من در آن شهر قيمت واقعى را لحاظ كردم تا حق مردم شهر ضايع نشود، اين رشوه خوارى و پارتى بازى بين يهودىها، ارمنىها و سنىهاى آن شهر نبوده؛ زيرا در آنجا يهودى، ارمنى و سنى ندارد، اين مال مردم خوارى در ميان مدعيان مسلمان بود.
امام عصر عليه السلام اگر وارد آن شهر شود و بگويد درآمد موقوفات بايد سه ميليارد باشد، همانجا كنار دروازه شهر سرش را مىبرند. مردم توقع دارند امام زمان عليه السلام مىآيد به تمام مستأجران موقوفه دار بفرمايد هيچ اجاره ندهيد، به كلّ ملت هم بفرمايد: سهم امام و خمس را به شما بخشيدم. اين توقع فعلى جامعه است.
اكثر مردم پول امام عصر عليه السلام را نمى دهند، كسانى كه پرداخت مى كنند، نزد مرجع تقليد مى روند، گردن كج مى كنند، كاسبى رونق نداشته، در انتقال دولت به دولت همه چيز ما به هم ريخته است، مىگويند: مقدارى از آن را به ما ببخشيد.
اگر به تخته قابليت ذاتى نداده بودند، يك پنجره چهارسانتى در اين دنيا پيدا نمى شد. پس به نجار فاعل عالم مىگويند، وقتى فاعل هنرمند نقشى را مى زند و ترسيمى را به وجود مىآورد، ترسيم فعلى و عملى است، ولى هنر نقاش با قابليت ذاتى تخته به هم گره دارد، اگر قابليت در تخته نباشد نجّار اصلًا به وجود نمى آمد، يا اگر قابليت را از تخته ها بگيرند، كل نجارها بيكار مى شوند، بايد شغل عوض كنند.