به گزارش ایکنا؛ سلسله نشستهایی با عنوان «عاشورا و امروز ما» به مدت هفت شب در خانه اندیشمندان علوم انسانی واقع در خیابان نجاتاللهی تهران برگزار میشود. نخستین نشست شامگاه روز گذشته پنجشنبه، ۱۴ شهریورماه، با حضور و سخنرانی حجتالاسلام رحیم نوبهار، عضو هیئت علمی دانشگاه شهیدبهشتی و سیدمحمدرضا بهشتی، عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه تهران برگزار شد.
وی با اشاره به پیشینه، مفهوم، آثار و خواص بیعت، ادامه داد: واژه بیعت از ریشه بیع و به معنای خریدن و در معنای لغوی به معنای دست بر دست زدن است، به این مفهوم که عربها در هنگام معامله برای اعلام قطعیت معامله دست بر دست میزنند. درباره بیع، آنچه وجود دارد این است که بخش معظمی از آثار و نوشتههای فقهی به این موضوع اختصاص یافته است. کتاب البیع بخش مهمی در فقه اسلامی است، اما درباره مسئله بیعت که وجه عمومی و اجتماعی دارد کمتر سخن گفته شده است. برخی اندیشمندان همچون مستشرقان ملاحظاتی دارند که دقیق و مهم است و آن اینکه در اندیشه فقهی گاه مفاهیم خصوصیتر، ارجمندتر و مهمتر هستند. بیع و معامله اگر چه خود بنیان اجتماعی است، اما در تقسیمبندیهای اجتماعی در مقوله شخصی و خصوصی قرار میگیرد. حال که بیعت به تعیین حاکم منجر میشود و طول و عرض و چارچوب حاکمیت را تعیین میکند، کمتر مورد توجه است.
حجت الاسلام نوبهار با بیان اینکه شبیه این مسئله را درباره مفهوم حق داریم، افزود: در اینباره تحلیل نسبتِ حق با تکلیف که امور اجتماعی مهمی هستند، در فقه سنتی به صورت حاشیه و در ذیل بحث بیع آمده و اینکه برای مثال، حق میتواند موضوع خرید و فروش قرار بگیرد و مثالها هم بیشتر مسائل شخصی است. اما حق عموم و حق بر تعیین سرنوشت و حق آزادی اغلب در حاشیه است و اینها زمینهای است که باید در آن درنگ و تأمل بیشتری کنیم. بحث بیعت نه فقط به خاطر انتساب به امام حسین(ع) بلکه بهطور کلی مورد غفلت است.
وی گفت: برابر گزارشهای تاریخی نهاد بیعت نهادی نیست که آورده اسلام باشد، در محیط پیدایش اسلام و شبه جزیره عربستان بیعت نهادی شناخته شده بود، رؤسای قبایل با نهاد بیعت به قدرت و حاکمیت میرسیدند. البته به دلیل اینکه فرهنگ غالب در شبه جزیره عربستان فرهنگ شفاهی است، گزارشهای کمتری درباره سازوکار بیعت در محیط شبه جزیره عربستان در اختیار ماست، اما بر مبنای اینکه در مطالعات اسلامی همانطور که مرحوم آیتالله شهید بهشتی تأکید کردند، شناخت محیط پیدایش اسلام در فهم اسلام بسیار مهم است. به واقع اگر بخواهیم نهاد بیعت را خوب تحلیل کنیم و تعامل دستگاه اسلام با این نهاد را بفهمیم، باید تلاش بیشتری برای فهم این نهاد داشته باشیم.
نوبهار با بیان اینکه جزئیات بیشتری درباره بیعت در محیط شبه جزیره عربستان برای ما میتواند الهامبخش باشد، بیان کرد: برابر نقلها و حتی به گواهی قرآن کریم، پیامبر اکرم(ص) با زنان نیز بیعت کردند. گزارشهای تاریخی درباره بیعت رؤسای قبیله با زنان گزارش نشده، این به آن معناست که زنان در تعیین رئیس قبلیه نقش نداشتند. اقدام پیامبر(ص) در زمینه بیعت مستقل زنان به عنوان موجوداتی مستقل به معنای احترام و ارج نهادن پیامبر(ص) به این شخصیت است. افزون بر بیعتهایی که به صورت شخصی با پیامبر(ص) انجام میشده، چند بیعت جمعی هم وجود داشته که بیعت رضوان یکی از آنهاست. بیعت عقبه اول و بیعت عقبه دوم و بیعت پس از فتح مکه نیز که در آن بیعت زنان هم حضور داشتند، از دیگر بیعتها بوده است. البته پیش از بیعت مکه گزارشهایی از بیعت پیامبر(ص) با زنان وجود دارد.
بحران شکاف معنویت - قدرت در جهان اسلام
وی گفت: این بیعتها با پیامبر(ص) در عین حال که جنبه سیاسی داشت، واجد جنبه قدسی و الهی بود؛ «لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِیبًا»؛ آنگاه که زیر درخت با تو بیعت میکردند خداوند آن نیتهای پاک و صادق و انگیزههای درستی که در ورای این بیعت بود را دانست و آرامش خود را بر دلهای مؤمنان جاری کرد.» امر سیاسی و اجتماعی با امر قدسی و الهی در هم آمیخته است، روشی که پس از پیامبر(ص) ادامه پیدا نکرد. خلفا این صورت را میخواستند، اما آن روح و بنمایه را نداشتند و این مسئله تا به امروز به بحرانی در جهان اسلام تبدیل شده است که آن را بحران شکاف معنویت قدرت میدانیم. در هر جا هستند کسانی که ادعای توان و قدرت محمد(ص) را دارند، اما غافلاند از اینکه محمد(ص) این قدرت را به اعتبار معنویت داشت. محمد(ص) خلیفه ظاهری و خلیفههای در قدرت فراوان دارد، اما نه خلیفههای در معنویت. این داستان غمانگیزی است که در عصر خلفا نهاد بیعت آرام آرام به ابتذال گرایید. هیچ گزارشی نیست که پیامبر(ص) احدی را به بیعت الزام کرده باشد. بیعت یک عقد و بنیاد آن رضایت است. خداوند میفرماید: مؤمنین میآیند با پیامبر(ص) بیعت میکنند؛ «لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ»، این کار اختیاری بوده است.
وی افزود: در عصر خلیفه اول که ادعا شد بیعت بوده، اما بیعت کاملی نبوده است. امیرالمؤمنین(ع) که به هر خوانش و قرائتی، یکی از صحابه برجسته پیامبر(ص) بوده است، در نهجالبلاغه نامهای است که میان امیرالمؤمنین و معاویه مبادله شده و معاویه در آن نامه خواسته امام(ع) را سرزنش کند. در آن نوشته؛ وَ قُلْتَ: إِنِّی کُنْتُ أُقَادُ کَمَا یُقَادُ الْجَمَلُ الَمخْشُوشُ حَتّی أُبَایِعَ، در نامهات به من نوشتی: من انسان سرکشی بودم و حتی برای بیعت به خلیفه مثل شتر چموش مرا میبردند. در ادامه امام میفرماید: «وَ لَعَمْرُ اللَّهِ لَقَدْ أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ»؛ به خدا سوگند تو خواستی مرا نکوهش کنی، اما مرا مدح کردی. اینها در شرایطی است که امیرالمؤمنین(ع) نمیتواند خیلی چیزها را باز کند. امام(ع) میفرماید: تو خواستی مرا رسوا کنی، اما با گفتن این سخن رسوا شدی. در ادامه حضرت میفرماید: من دارم با کس دیگری سخن میگویم نه با تو. حضرت به طور ضمنی و کنایهای بنیاد آن خلافت که مورد رضایت امت نبوده، نقد ونفی میکند. در انتساب خلیفه دوم هم بیعت نبود و استخلاف و تعیین جانشین بود. این یک کاستی بود. در حالی که پیامبر(ص) وقتی وارد مکه شد، ریاست خود را از طریق فرایند بیعت تثبیت کرد. خلیفه اول، خلیفه دوم را منسوب کرد و بیعت خلیفه سوم هم شورایی بود.
به گفته حجتالاسلام نوبهار؛ وحدت مانع از این نمیشود که مسائل را به درستی تحلیل نکنیم. اینها واقعیتهایی از زمان خلفای راشدین بود. در موقعی که نوبت به خلافت امیرالمؤمنین(ع) رسید، تا همه نیامدند، امام(ع) حاضر به پذیرش خلافت نبود. ایشان در نامهای به طلحه و زبیر که پیمان شکستند، فرمود: اگر از روی اکراه با من بیعت کرده بودید، به شما حق میدادم که بیعت را از من بردارید، اما شما از روی اختیار و رضایت با من بیعت کردید. مولا بسیار تلاش کردند که این نهاد را بازسازی کنند و روحی در آن بدمند.
شروط اصلی بیعت؛ رضایت و اختیار
وی در ادامه صحبتهای خود با تأکید بر ماهیت بیعت به لحاظ چیستی، بیان کرد: بیعت یک عقد است. در کتاب برادران اهل سنت درباره شرایط عقد بیعت، آمده که بیعت ایقاع نیست که اگر یک نفر در موقعیت قدرت است از دیگران بخواهد بیایند و با او بیعت کنند. مانند عقد است باید تصمیم بگیری و انتخاب کنی تا این بیعت و عقد انجام شود. هر عقدی مشروط به رضایت است. شرط دیگر مسئله بلوغ است. گزارشهایی وجود دارد که گاهی نوبالغان و حتی نابالغان هم در بیعتها شرکت میکردند، اما تعداد آنها کم است و بیشتر جنبه تشریفاتی داشته است؛ بنابراین شروط اصلی بیعت رضایت و اختیار است.
وی افزود: شرط بیعت در رفتار امام حسین(ع) این است که بیعت یک عقد لازم است. یعنی اگر کسی با دیگری بیعت کرد، اصل بر این است که بیعتکننده باید به پیمان خود وفادار باشد، بعدا برای تخطی از مضمون بیعت نیاز به دلیل است، بار اثبات به دوش نقضکننده است. اگر بیعت عقد است میتواند در ضمن عقد بیعت شروطی لحاظ شود. اما در برداشت اسلامی کسی که با او در مسند قدرت بیعت میشود، از طرف او گویی عقد جایز است او میتواند بیعتی که کرده را بردارد. چنان که حضرت اباعبدالله (ع) در شب عاشورا فرمود: من بیعت خودم را از شما برداشتم، از طرف بیعت شونده عقد بیعت جایز است.
حجت الاسلام نوبهار ادامه داد: در پاسخ به این سؤال که گفته میشود؛ آیا امام حسین(ع) نمیتوانست بیعت صوری کند و جان خود را حفظ کند، ولی در عمل به مقتضای بیعت عمل نکند، باید گفت: این عمل جایز نبود و ایشان نمیتوانست چنین کاری انجام دهد.
دلایل بیعت نکردن امام حسین(ع) با یزید
وی در ادامه با توضیح دلایل عدم بیعت امام حسین(ع) گفت: این عدم بیعت خط قرمز امام حسین(ع) بوده است. بارها شنیدهایم ایشان وقتی با سپاه هزار نفری حرّ مواجه شد و حتی پیشتر در یکی از منازل اخبار کوفه را دریافت کرده بود، فرمود: به من اجازه دهید به عنوان شهروند عادی در این سرزمین و در جایی زندگی کنم، اما از من بیعت نخواهید. آنچه که در منش و رفتار امام(ع) میبینیم این است که بیعت نکردن با یزید به مثابه خط قرمز امام(ع) بوده است. در نوشتهای منسوب به آیتالله بهجت نقل شده؛ که اگر امام حسین(ع) اطمینان داشت که با وجود بیعت جانش حفظ میشد، بیعت میکرد. این چیزی است که از سخن ایشان نقل میشود. مطلب قابل تأملی است.
نوبهار گفت: چیزی که تحلیل عاشورا را پیچیده کرده، اهمیت جان و حیات انسان است. این جان ارزش مهمی است و اینکه این تصور وجود دارد که امام حسین(ع) میدانسته عاقبت این راه شهادت و از دست دادن حیات است تحلیل عاشورا را پیچیدهتر کرده است. در مقام مقایسه، ارزش جان با ارزش عرض و آبرو و به عبارتی کرامت، تردید داریم که جان بر عرض همیشه مقدم باشد. شاید گاه ارزش آبرو و عرض مقدم بر ارزش جان باشد. صاحب کتاب جواهر میگوید: برای انسانهای دارای روحیه مناعت طبع و بلندتر، گاه ارزش عرض از ارزش جان مهمتر بوده است.
چرایی اهمیت بیعت نکردن امام حسین(ع) با یزید در شرایط تحمیلی
وی در ادامه سخنان خود با اشاره به چرایی بیعت نکردن امام حسین(ع) گفت: اگر بیعت این اندازه مهم است و یک عقد اجتماعی، داوطلبانه و همراه با رضایت و اختیار است که سرنوشت جامعه سیاسی جامعه اسلامی را تعیین میکند، چرا امام حسین(ع) باید زیر شمشیر بیعت کند؟ بارها شنیدهایم یزید بوزینهباز، فاسق و شرابخوار بوده و امام(ع) به این دلایل با او بیعت نمیکرده است. اما یکی از دلایل عدم بیعت امام(ع) بیکفایتی و ناشایستگی یزید بوده است. اگر چه درباره اوصاف زمامداری جامعه اسلامی اختلاف است، اگر یزید انسان واجد شرایطی بود، اما با همین روش میخواست از امام(ع) بیعت بگیرد، یعنی امام(ع) را به دارالاماره مدینه دعوت میکرد و میگفت: یا بیعت یا سرت. در این فرض هم امام(ع) بیعت نمیکرد. چرا که نهاد بیعت که ترجمان انتخاب امت بود از بین میرفت و امام(ع) بدینسان مهر تأیید بر اضمحلال نهاد بیعت میزد.
وی افزود: در نوشتههای اندیشمندان غربی، میبینیم اینها پیوسته در بازسازی و تحلیل مفاهیم مدرن و نوین به سنت خود ارجاع میدهند، اما در جامعه ما گروهی هستند که به محض ارجاع ما به سنت میگویند اینها خلط و خبط است. اگر نهاد بیعت با این خوانش مورد مطالعه قرار بگیرد، خواهید دید مردم کوفه که دستآموز امیرالمؤمنین(ع) و امام حسن(ع) بودند، در نامه به امام حسین(ع) مینویسند اباعبدالله(ع) ما را دریاب. همه اینها در ذهنشان بوده که حکومت به خواست و رضایت مردم است. بنابراین، عدم شایستگی، اجباری بودن بیعت و منکر بزرگ موروثی کردن خلافت، از جمله دلایل عدم بیعت امام(ع) بوده است.
حجتالاسلام نوبهار گفت: وقتی مسئله موروثی بودن خلافت را نقد میکنیم، برخی میگویند خود تئوری امامت شیعیان موروثی بوده است. به این افراد گفتهام؛ شما یک امام شیعی را بیاورید که به استناد وراثت از پدر به مردم امری کرده باشد. در عالم واقع اینطور بوده است که تا فوجفوج مردم نیامده بودند بیعت نمیکردند و نگفتهاند ما برگزیده خدا هستیم. در مشرق زمین، بسیار اتفاق میافتد که با امر عمومی رفتار خصوصی میکنیم. فرق بین امر عمومی و خصوصی را نمیدانیم. این فساد در جامعه را اگر تحلیل روانشناختی کنیم، به این موضوع برمیگردد که امر عمومی برای عدهای بهمثابه امر خصوصی شده است. فساد خلافت موروثی نیز در این حیطه جای میگیرد، همچنان که اموال و دارایی فرد به نسل بعدی او به ارث میرسد، خلافت و حکومت هم همچون اموال در اختیار اولاد آنها بود.
به گفته وی؛ دلیل دیگر امام(ع) برای بیعت نکردن با یزید، کرامتستیز بودن بیعت تحمیلی است. او مخالف عزت امام حسین(ع) بود. دفاع امام حسین(ع) از کرامت، عرض و آبرو بوده است. عامل بعدی؛ عدم امکان نقد یزید در صورتی که امام(ع) بیعت میکرد. این عوامل باعث شد امام(ع) به خود بیعت بهمثابه منکر نگاه کند. اگر امروز آزادی و آزادهخواهی حسین(ع) را در جهان اسلام داریم، به همین خاطر است. حتی میتوان تصور کنیم که اگر امام حسین(ع) بر پای بیعت تحمیلی مهر تأیید زده بود، جهان اسلام امروز چه سرنوشتی داشت.